لاپلاس
by علیوحید
می شینم رو صندلی تکی که طبق معمول تهِ سالنه. اینم شانسِ ماس. همیشه باید ته باشیم. تقصیر جدّمه. چرا واو؟ عین ندید پدیدا زُل زدم به دوربین مدار بسته ای که بالا سرِ صندلی جلوییه. یعنی راس راسی یکی داره نگا می کنه؟ واسه من که فرقی نمی کنه. دیشب خوب خوابیدم. می خوام سفید بدم. واسه من که فرقی نمی کنه. نمی دونم از کجا می آد این کرختی. این بی خیالی. این حس آرامبخشخوردهها. مثه اینکه سوالاش سخته. من که چیز زیادی ازش نمی فهمم. لاپلاس! مگه مال نیم ترم نبود؟ دیشب یادم نیس خواب دیدم یا نه. این پسره بغلیم مثه چی داره می نویسه! دوباره سوالارُ نگا می کنم. سر تا ته. جداً هیچیشُ نمی فهمم اصلاً. نه، مثه اینکه دیشب خواب ندیدم. چشمامُ انگار بستم و باز کردم. گشنهمه. بسّه دیگه. پاشیم بریم.
یکی رو می شناختم می گفت
دانشجویی که مشروطی نداشته باشه دانشجو نیست!..
بیخیال.خسته نباشی
دانشجوی بی غیرت خجالت خجالت
اَه !! سفید دادی؟!
چه شهامتی؟!
البته منم سال پیش دانشگاهی پاسخنامه ی سراسری رو سفید دادم!(به اندازه ی تمام عمرم برگه ی سفید دادم اونروز!جات خالی! )
راستی گفتی دوربین!
دقیقاً به فکر منم همین میرسه همش، هی میگم حالا راستی راستی !راس راسکی دارن میپان؟! یا سر کاریم؟!
mUvafagh bashi manam chizi joz in dar pish nadaram vase emtehanaye baghi monde