روزمره ای که زشت نیست

by علیوحید

 گاهی آدمها به عمد یا کاملاً غیر عمد طوری رفتار می کنند تا واقعیات انکار شوند. نمی خواهند باور کنند که حقیقت همان چیزی است که می بینند.
 گاهی آدمها به عمد یا کاملاً غیر عمد عقل و دلشان را به جان هم می اندازند تا در خلال درگیریهایشان ، تقصیرها را به گردن این دو بیاندازند، تا در این میان خودشان تبرئه باشند.
 گاهی آدمها به عمد یا کاملاً غیر عمد چون نمی خواهند واقعیت را ببینند ولی آن را می دانند، پس کاری می کنند تا دیگران هم واقعیت زندگی آنها را نبینند. اینجاست که در توجیه دلمردگیشان بحثهای روشنفکرانه می کنند، به زمین  و زمان ایراد می گیرند و مدتی با خدا درگیر می شوند. همه باید فکر کنند که آنها دغدغه ی متعالی دارند.
 وقتی همین آدمها می فهمند که واقعیتشان آنقدرها هم تلخ نیست کم کم لاکشان را پاره می کنند. نگاهی به آدمهای دیگر می کنند. همان طور که در سایت نشسته اند تهی می شوند از دلخوریها. حس می کنند که این دور و بری ها را چه دوست دارند. در مسیر خروج از دانشگاه از پنجره ی اتاق نگهبانی دزدکی تلویزیون را می کاوند برای دیدن نتیجه ی بازی. نفسی در هوای دم کرده و دودآلود شهر می کشند. احساس سبکی می کنند. نگاهی به ستون های سرخ چراغِ ماشینهای چهار راه امیر آباد می اندازند. روزمره ی خاصی را احساس می کنند. روزمره ای که زشت نیست. صدای عید را می شنوند. نگاهی پر مهر می اندازند به ملت. و پیش خودشان می گویند : “من حالم خوبِ خوبِ خوب است”